من در این یک سال اخیر. و به طور دقیقت تر از دی ماه سال پیش اشتباهات زیادی کردم! البته اشتباه که نمی شود گفت! آدم اول کار فقط یک تصمیم می گیرد. به همین سادگی. یک "تصمیم" . با اطلاعات ناقصی که دارد. با همه  چیزهای که آخر کار می داد و یادش می رود که اول کار این همه را نمی دانست. گذشته ای که آن موقع هنوز اتفاق نیفتاده بود و او هم کف دستش را بو نکرده بود و با اطلاعات ناقصی که به دستش آمده بود، داشت بهترین تصمیم را می گرفت.

این ها همه درست. ولی نکته ی مهمی که بعدها دریافتم اینست که همیشه ی خدا "نشانه" هایی وجود دارد. نشانه هایی که به ما چراغ خطر نشان می دهند و ما اغلب با خوش خیالی از آن ها عبور می کنیم. با "انشاالله که چیز مهمی نیست" ها. و "هر گلی یه خاری دارده" ها. و چرندیاتی ازین قبیل که جز برای خود فریبی به کار نمی رود. نکنید! . نکنیم!. به خودمان روراست باشیم.

حقیقتش این است که عمیق تر که نگاه م یکنم می بینم در تمام مدت یک سال گذشته در هر تجربه ای که به تلخی یا شادی گذشت نشانه ها به من حقیقت را می گفتند! تمام آنچه در صحنه نمایش آخر بر من روشن شد تمام حرف ها و صحبت ها. تنها بیان شفاهی مسائلی بودند که خودم از قبل می دانشتم!

و در مهم امروز این که »  اگر می خواهید با سر به زمین نخورید، نشانه ها را جدی بگیرید!

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها